سفارش تبلیغ
صبا ویژن
فراخ سینگى و بردبارى دست‏افزار سرورى است و سالارى . [نهج البلاغه]


ارسال شده توسط مهدی قاسمی در 88/6/8:: 7:28 عصر

حدود و ایمان:

پس از شناخت نفس که پرتوی از روح الهی است، نخستین حرکت آن به طرف ایمان و گرایش به سوی خداوند است و نقطة مقابل آن، پشت کردن به حق است و کفر و نفاق نامیده می شود. از این رو مردم سه گروهند

1ـ مؤمن: آن که ایمان و عمل صالح دارد.

 2 ـ کافر: آن که ایمان و عمل صالح ندارد.

3ـ منافق: کسی که ایمان ندارد، ولی شاید ریا کارانه عمل صالح انجام دهد.

مرحلة اول ایمان، اقرار زبانی است، اما تا زمانی که این مرحله در قلب مستقر نشود و قلب تسلیم نگردد، ارزش اخلاقی ندارد. پس از استقرار ایمان در قلب، با گذر از گفتار به کردار می رسد. پویندگان راه حقیقت، در سؤالات خود از اساتید فن، خواستار تعیین حدود ایمان شده اند.

امام صادق(ع) در پاسخ به عجلان بن ابی صالح در توضیح حدود و مراحل سه گانة ایمان فرموده است:

((حدود ایمان عبارت است از: گواهی به یگانگی خدا، رسالت پیامبر، اقرار به آنچه از جانب خدا نازل شده، خواندن نمازهای پنج گانه، پرداخت خمس، روزه گرفتن، زکات دادن، انجام حج، دوستی ولایت، دشمنی با دشمنان اهل بیت(ع) و وارد شدن در زمرة راستگویان)).

در این روایت، امام صادق(ع) حدود ایمان را به سه بخش تقسیم نموده اند:

1ـ گواهی به یگانگی خدا و رسالت رسول؛ 2ـ اقرار و تسلیم در برابر فرستاده های الهی؛ 3ـ انجام واجبات (نماز و روزه و...)

تفاوت اسلام(مسلمان شدن) و ایمان(ایمان آوردن):

اسلام به معنای مسلمان شدن شکل ظاهری و قانونی دین است و هر کس شهادتین را بر زبان جاری کند، مسلمان است و احکام اسلام ـ نظیر ارث، ازدواج، دیات، حدود، حفظ جان، احکام مرگ، دفن و ... ـ بر او جاری می شود؛ ولی ایمان، امری باطنی است که جایگاه آن در دل آدمی می باشد.

در روایات، اسلام را اقرار لفظی شمرده؛ ولی ایمان را توأم با عمل دانسته اند.

مسلمان شدن شخص ممکن است با انگیزه های مختلفی ـ حتی انگیزة مادّی ـ همراه باشد؛ ولی ایمان فقط انگیزه های معنوی داشته و از علم و آگاهی سرچشمه می گیرد .

 


کلمات کلیدی : ایمان، منافق

ارسال شده توسط مهدی قاسمی در 88/6/8:: 11:15 صبح

شهید همت ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

 

پس از پایان دوران سربازی و بازگشت به زادگاهش شغل معلمی را برگزید. در روستاها مشغول تدریس شد و به تعلیم فرزندان این مرز و بوم همت گماشت. ابراهیم در این دوران نیز با تعدادی از روحانیون متعهد و انقلابی ارتباط پیدا کرد و در اثر مجالست با آنها با شخصیت حضرت امام (ره) بیشتر آشنا شد. به دنبال این آشنایی و شناخت، سعی می‍کرد تا در محیط مدرسه و کلاس درس، دانش آموزان را با معارف اسلامی و اندیشه های انقلابی حضرت امام (ره) و یارانش آشنا کند.
او در تشویق و ترغیب دانش آموزان به مطالعه و کسب بینش و آگاهی سعی وافری داشت و همین امور سبب شد که چندین نوبت از طرف ساواک به او اخطار شود. لیکن روح بزرگ و بی‍باک او به همه آن اخطارها بی اعتنا بود و هدف و راهش را بدون اندک تزلزلی پی می‍گرفت و از تربیت شاگردان خود لحظه ه‍ای غفلت نمی ورزید . گسترش تدریجی انقلاب اسلامی، ابراهیم پرچمداری جوانان مبارز شهرضا را برعهده گرفت. پس از انتقال وی به شهرضا برای تدریس در مدارس شهر، ارتباطش با حوزه علمیه قم برقرار شد و بطور مستمر برای گرفتن رهنمود، ملاقات با روحانیون و دریافت اعلامیه و نوار به قم رفت وآمد می کرد.
سخنرانی‍های پرشور و آتشین او علیه رژیم که بدون مصلحت اندیشی انجام می‍شد، مأمورین رژیم را به تعقیب وی واداشته بود، به گونه ای که او شهربه شهر می‍گشت تا از دستگیری در امان باشد. نخست به شهر فیروزآباد رفت و مدتی در آنجا دست به تبلیغ و ارشاد مردم زد. پس از چندی به یاسوج رفت. موقعی که درصدد دستگیری وی برآمدند به دوگنبدان عزیمت کرد و سپس به اهواز رفت و در آنجا سکنی گزید. در این دوران اقشار مختلف در اعتراض به رژیم ستمشاهی و اعمال وحشیانه اش عکس العمل نشان می‍دادند و ابراهیم احساس کرد که برای سازماندهی تظاهرات باید به شهرضا برگردد.           
بعد از بازگشت به شهر خود در کشاندن مردم به خیابان‍ها و انجام تظاهرات علیه رژیم، فعالیت و کوشش خود را افزایش داد تا اینکه در یکی از راهپیمایی‍های پرشورمردمی، قطعنامه مهمی که یکی از بندهای آن انحلال ساواک بود، توسط شهید همت قرائت شد. به دنبال آن فرمان ترور و اعدام ایشان توسط فرماندار نظامی اصفهان، سرلشکر معدوم «ناجی»، صادر گردید.
مأموران رژیم در هرفرصتی در پی آن بودند که این فرزند شجاع و رشید اسلام را از پای درآورند، ولی او با تغییر لباس و قیافه، مبارزات ضد دولتی خود را دنبال می‍کرد تا اینکه انقلاب اسلامی به رهبری حضرت امام خمینی ره، به پیروزی رسید.
 

پس ازپیروزی انقلاب به تدریج عناصر حزب اللهی به عضویت سپاه درآمدند. هنگامی که مجموعه سپاه سازمان پیدا کرد، او مسؤولیت روابط عمومی سپاه را به عهده داشت.        
به همت این شهید بزرگوار و فعالیت‍های شبانه روزی برادران پاسدار در سال 58، یاغیان و اشرار اطراف شهرضا که به آزار واذیت مردم می‍پرداختند، دستگیر و به دادگاه انقلاب اسلامی تحویل داده شدند و شهر از لوث وجود افراد شرور و قاچاقچی پاکسازی گردید.

شهید همت در جریان عملیات خیبر به برادران گفته بود: «باید مقاومت کرده و مانع از با زپس گیری مناطق تصرف شده، توسط دشمن شد. یا همه این‍جا شهید می‍شویم ویا جزیره مجنون را نگه می‍داریم.» رزمندگان لشکر نیز با تمام توان دربرابر دشمن مردانه ایستادگی کردند. حاجی جلو رفته بود تا وضع جبهه توحید را از نزدیک بررسی کند، که گلوله توپ در نزدیکی اش اصابت می‍کند و این سردار دلاور به همراه معاونش، شهید اکبر زجاجی، دعوت حق را لبیک گفتند و سرانجام در 24 اسفند سال  62 در عملیات خیبر به لقاء خداوند شتافتند.


 


کلمات کلیدی :